فرافن

عرفان اسلامی

فرافن

عرفان اسلامی

مرگ خوبان

1- مرگ خوبان

محمّد جعفر دهاقانی گوید:

مرحوم آیت الله جهانگیر خان قشقایی استاد آیت الله بروجردی و آیت الله حاج رحیم ارباب که فوت شد، اول خواستند در تکیه مادر شاهزاده دفن کنند ولی دور بود. رفتیم اجازه گرفتیم در تکیه ترک دفن کردند.

بیماری ایشان درد کبد بود. میرزا مسیح خان دکترش بود. وقتی خان بیماری‌اش شدید شد، من رفتم دنبال دکتر میرزا مسیح خان. پرسید: شما چه نسبتی دارید؟ گفتم: خادمش هستم. دکتر گفت: من نمی‌آیم. خان آدم کوچکی نیست. من برای عیادت می‌آیم. آمدم جریان را برای خان گفتم. خان فهمید گفت: برو بگو برای عیادتم بیاید. آن گاه دکتر به خدمتش آمد. خان تبسم کرد و به او گفت: هر چه تو می‌دانی من هم می‌دانم، من خوب شدنی نیستم.

میرزا مسیح خان رفت دکتر شافتر را آورد. دکتر شافتر نسخه نوشت و دواها را از مریضخانه انگلیسی ها تهیه کردیم ولی خان آنها را نخورد. سه چهار ساعت از شب گذشته بود که خان گفت: رختخواب را رو به قبله کنید، سپس یک لیوان آب خواست. پس از نوشیدن آن به ذکر حق مشغول شد، و چند لحظه بعد خلاص شد. تمام علماء در همان شب حاضر شدند. جماعت انبوهی آمده بودند. صبح فردا تشییع جنازه به عمل آمد. آقا نجفی (قوچانی صاحب کتاب‌های سیاحت غرب و شرق) بر او نماز خواند.

2-الحق که حق رفاقت را به جا آوردی

چنانکه نقل است جهانگیرخان زودتر از آخوند کاشی درگذشت. در این زمان آخوند کاشی به قدری مریض احوال بود که نمی‌توانست راه برود. اما وقتی جنازه‌ مرحوم خان را داخل «مدرسه صدر» آوردند که بر او نماز بخوانند، آخوند کاشی بسیار بی‌تابی می‌نمود. ایشان به شاگردانش اشاره می‌کند که زیر بغل‌های او را بگیرند تا وی نیز چند قدمی به مشایعت جنازه‌ دوست عزیزش برود. اما بیشتر از چند قدم نتوانست جلوتر برود. سه شب از ماجرا نگذشته بود که یکی از شاگردان حکیم جهانگیرخان، او را در خواب می‌بیند که به وی می‌گوید: از آخوند تشکّر کن که به مشایعت جنازه‌ من آمد؛ زیرا در چند قدمی که آمدند اذکاری را دنبال جنازه‌ام گفت که این اذکار سبب شد من از برزخ نجات پیدا کنم. برو از او تشکّر کن و به او بگو : «الحق که حق رفاقت را به جا آوردی».

3- چگونگى حضور آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آن عارف فرهیخته و استاد امام خمینی رحمة الله علیه را در ملکوت از زبان فرزانه وارسته، حاج آقا حسین فاطمى آگاه مى شویم:
روز پنجشنبه، عید قربان بود. صبح، مسجد جمکران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم.
چون وارد شدم خبر دادند که حاج میرزا جواد آقا جویاى احوال شما شده اند. چون از کسالت وى اطلاع داشتم بدون هیچ معطلى به خدمتشان رفتم، ایشان به حمام رفته، خضاب بسته و پاک و مطهر در بستر نشسته بودند. در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بیش از این مقدار بود. چون ظهر فرا رسید در بستر شروع به اذان و اقامه کردند. با گفتن هر جمله اى بهجت بیشتر و آرامش فراوان ترى سراغ او مى آمد. پس از اذان، دعاى تکبیرات افتتاحیه را ترنم کردند. سپس دو دست را بالا برده تا تکبیرة الاحرام بگویند که گویى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد لب هایش حرکت کرد و دست ها به لرزش افتاد و با آخرین کلام اولین دیدار حاصل شد؛ «الله اکبر» و مرغ روحش از بدن پاکش به سوى عالم قدس پرواز کرد و به سوى یار و محبوب دیرینه خویش، پر کشید. 

منبع: اینجا      

نظرات 2 + ارسال نظر
نسرین پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ب.ظ

سلام.
خیلی قشنگ بود.
منتظر مطالب بعدی شما هستم.
موفق باشید.

نسرین پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ق.ظ

سلام. پس چرا نمیاین؟

نسرین خانم! آماده کردن مطلب آسان نیست. در حال اماده کردن بخش دوم کتاب شریف مصباح الشریعه با عنوان باطن عبودیت هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد